شهید سید محمدجعفر هاشمی گلپایگانی فرزند مرحوم حاج سید محمدباقر هاشمی گلپایگانی و نوه مرحوم آیت الله حاج سید احمد هاشمی گلپایگانی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۸ در شهر تهران در یک خانواده متوسط و مذهبی دیده به جهان گشود. او تحصیلات خود را تا مقطع راهنمایی در مدارس علوی و مدرس به پایان رساند و مقطع دبیرستان را در دبیرستان سپاه پاسداران ادامه داد. شهید جعفر در خرداد ماه ۱۳۶۵ به جبهه جنوب اعزام و در تاریخ ۲۶/۳/۶۵ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر و شکم مجروح و به تهران انتقال یافت. او پس از کمی بهبودی مجدداً در تاریخ ۲۵/۱۰/۶۵ به منطقه شلمچه اعزام و در عملیات کربلای ۵ در سن ۱۷ سالگی به شهادت رسید.

پس از گذشت ۳ سال یعنی در تاریخ ۱۲/۴/۶۸ پیکر مطهرش کشف و پس از تشییع در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
وقتی جملاتی از این شهید بزرگوار به محضر ولی معظم فقیه برده شد، معظم له فرمودند: این جملات گویی نمیتواند جملات شهید جعفر باشد کأنه جد بزرگوارش مرحوم آیت الله سید جمالالدین گلپایگانی;این جملات و فرازها را گفته باشند.

برخی عبارات شهید سید محمدجعفر هاشمی گلپایگانی:
اکنون در فراغ یاران دلخستهام و دلشکستهام. با کدامین عزم، [سفر] کنم که میخواهم بیایم ای یاران صبر کنید، صبر، من هم خواهم آمد.
مرا در این دنیای فانی تنها نگذارید، اکنون تنهای تنهایم و روحم مشتعل عشق دیدار با اوست، او را بندگی میکنم از آن جهت که به من هستی داد و به او عشق میورزم از آنکه به من دوستانی اینچنین داد و از او میخواهم که مرا پیش شما آورد.
آری، آری چنین است ای برادر روزی مغرور میشدی به مقام و روزی مغرور میشوی به ثروت و آنچه برای تو باقی میماند این است، دنیا تو را فریب داده، دنیا تو را گول زده است، آری شیطانها از راه بیراهت کردند و در اعماق گمراهی رهنمونت دادهاند، آری برادر بیا و با هم جامه تن را رها کنیم و عزم جزم کنیم که هرگز خلاف نکنیم و هرگز گمراه نشویم و از او هم بخواهیم که اوست مسبب اسباب، اوست مخلق اخلاق، سخنی دیگر دارم و آن این است
در روزگارانی دوست داشتم دکتر شوم، مهندس شوم، پولدار شوم و آرزوها داشتم. اما، اما عشق سوزاند مرا سوزاندنی عجیب…
سید محمدجعفر هاشمی گلپایگانی ۱۴/۰۴/۱۳۶۵
برگرفته از سیره شناسی علمای ربانی براساس زندگانی سیدجمال الدین گلپایگانی، انتشارات بینش مطهر (جلد دوم)ص ۲۴۳ – ۳۴۴










